مدح و شهادت حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام
نـسـیـم آمده با سـوز آه سـرد به خـیـمـه نمانده است به جز رنگ و روی زرد به خیمه شتافت سمت فرات و سکینه در دل خود گفت کمی بنوش عمو! تشنه برنگرد به خیمه همینکه تیر به مشکش نشست، شد متحیر نگاه کرد به مشک و نگاه کرد به خیمه همینکه تیر به چشمش نشست هلهله برخاست حواس تیر به مرد و حواس مرد به خیمه نگاه کـوه به سوی خـیـام مـانـده مـبـادا نگاه چپ بکـند باد هرزه گرد به خـیمه عمو، عمود حرم بود و با تمام وجودش نمیگذاشت جـسارت کند نبَرد به خیمه |